نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 
ای کاش دانسته می‌شد که در جهان امروز و شرایط خاصّی که « ایران » اسلامی در آن واقع شده است، مهدویّت و گفت‌وگوی مهدوی در زمره‌ی جدّی‌ترین مباحث فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و امنیّتی است؛ در حالی که عموماً به آن از منظر مباحث صرفاً عقیدتی و اخلاقی توجّه می‌شود.
راز اصلی درگیری‌ها، مناقشات، فرقه سازی‌ها و دسیسه‌های استعمار در سرزمین ما و پیرامون ما به حضور و وجود فرهنگ مهدوی و باور شیعی درباره‌ی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برمی‌گردد و باقی قضایا در هر وضع و صورت یا متأثّر از این موضوع است یا پوششی است برای پنهان نگه داشتن راز اصلی. در جهان اسلام، در دو نقطه عطف مهم، جریان فرقه سازی از اوج و گسترش ویژه‌ای برخوردار است و استعمار در این دو نقطه عطف سعی در بهره برداری بزرگی از جریان فرقه سازی در کشورهای اسلامی دارد.
نقطه عطف اوّل، قرن دوازدهم هجری قمری است؛ اگرچه در ظاهر، جریان فرقه سازی در این نقطه عطف، داخلی به نظر می‌رسد؛ امّا به طور مشخّص این جریان، منشأ و رویکرد خارجی و استعماری دارد. شاخص‌ترین جریان در این نقطه عطف، بهائیّت در ایران و وهّابیت در « شبه جزیره‌ی عربستان » است. مدّعیان و مؤسّسان هر دو فرقه، در عصر خود جزو کسانی بودند که از نظر دانش و بینش ضعیف و کم بُنیّه، امّا از حیث خودکامگی، تمایلات نفسانی و احساس خود برتربیتی، قوی و شاخص بودند.
همفر، جاسوس انگلیسی به صراحت پس از مراوده با محمّد بن عبدالوّهاب در گزارش خود به « بریتانیا » به این دو ویژگی اشاره می‌کند.
این دو مشخّصه، سر حلقه‌ی دو جریان را به وادی تحریف، ادّعا، صدور حکم و قلع و قمع مسلمانان و به ویژه شیعیان کشاند.
در تعالیم این دو جریان و به استناد اقوال و اعمال خودشان ما شاهد موارد زیر هستیم:
* محو و نابودی تمامی کتب دینی و تفسیری و مبنا قرار دادن بافته‌های ذهنی خودشان. چنان که سیّد علی محمّد باب کتاب « بیان » را تنها کتاب معتبر قابل مراجعه اعلام کرد و همگان را از مراجعه به سایر منابع منع کرد؛
* از نظر جناب علی محمّد باب، انهدام و نابودی تمام ابنیّه و بُقاع روی زمین، اعم از « کعبه »، قبور انبیاء و ائمّه (علیهم السَّلام)، مساجد و حتّی کلیساها و کنیسه‌ها واجب است.
این دو موضوع عیناً در میان فرقه‌ی بهائیّت به اجرا در می‌آید. علّت این ماجرا را باید در معلّم مشترک آنان یافت. هر دو جریان توسط جاسوسان، هدایت می‌شود. قدرت‌های استعماری، عزم خود را برای آلت دست قرار دادن فرقه‌ها به قصد پراکنده و منهدم ساختن صفوف مسلمانان جزم کرده بودند.
جاسوس روسی، کینگز دالگورکی به عنوان حامی، نه تنها وظیفه‌ی ایجاد شرایط را برای جناب علی محمّد باب عهده‌دار بود بلکه از پستوی استعمار، همه‌ی آنچه را که او باید می‌گفت یا انجام می‌داد، دیکته می‌کرد. در یادداشت‌های این جاسوس آمده است:
یک قسمت از کار سفارتخانه، منحصر به تهیه‌ی الواح و انتظام کاریابی‌ها بود. حتّی ذکر می‌کند:
هر کس بهایی می‌شد با او همراهی و مساعدت می‌کردیم تا آنکه اختلاف و دین جدید را در دین اسلام درست نمودم.
ادوارد براون که متأسّفانه تا امروز کتاب‌هایش در برخی رشته‌های تحصیلی دانشگاهی ما منبع و مرجع شناخته می‌شود، در کتاب « یک سال در میان فارس‌ها » به صراحت می‌نویسد که با عبا، ردا و سجّاده در شهرهای « ایران » مسافرت می‌کرد و ضمن حشر و نشر با عوام، مذهب بابیگری را ترویج می‌کرده است.
سخن در این باره بسیار است و یادداشت‌های پژوهش‌گر ارجمند، جناب آقای عبدالله شهبازی که در « روزنامه‌ی جمهوری » منتشر شده، قابل مراجعه و مطالعه است.
کار تخریب دین و اعتقاد مردم و نفوذ و رخنه به قصد فاسد کردن آنان تا آنجا پیش رفت که فرقه‌ی بهائیّت، ازدواج با محارم را حلال، معاملات ربوی را آزاد، حجاب زنان را ملغی و بالاخره دخالت در سیاست را منع کرد. در حقیقت استعمار از این طریق در کار نفی و انکار دین، نبوّت، امامت، اصول و فروع وارد شد و سرمایه را وارد کار کرد تا با متزلزل ساختن وحدت و یکپارچگی مسلمانان و کاستن از قدرت مذهب تشیّع، راه سلطه‌ی تمام بر جان، مال و خاک مسلمانان هموار شود.
در سوی دیگر، همین واقعه راعیناً وهابیت تکرار کرد. وجوه مشترک این دو فرقه و نقش آنان در منطقه بی‌نظیر است.
باید پرسید چرا هر دو جریان، مخالف با تقریب بین مذاهب و ادیانند و به عکس با بهانه‌های مختلف یا سلاح تکفیر به جدال با پیروان مذاهب دیگر و به ویژه مذهب شیعه می‌روند که تمام قد در برابر استعمار ایستاده است؟ چنان که هر دو با تمام قوا کمر به انهدام قبور پیامبران و ائمّه (علیهم السَّلام) و بزرگان دین می‌بندند؛ به همان صورت که هر دو، قلم رد، بر سایر منابع دینی و تفسیری می‌کشند و پیروان را وادار به قبول تنها منبع ساخته و پرداخته شده‌ی خود می‌کنند.
به دو نقطه عطف اشاره شد:
پس از قرن دوازده و اوایل قرن سیزده هجری قمری که دو جریان فرقه‌ای بزرگ، در جهان اسلام شکل گرفت، در قرن چهارده و اوایل قرن پانزده هجری قمری، یعنی همین سال‌هایی که در آن به سر می‌بریم، در نقطه عطف مهمّی که جهان مستعدّ نفی غرب، سلطه‌ی غربیان، پرسش از فرهنگ غربی و استعماری شده و برای بر هم زدن بساط یهود، صهیونیسم و عوامل انگلیسی و آمریکایی آنها آماده شده، در جهان اسلام و « ایران » دو جریان بهائیّت و وهّابیت با تمام قوا و با حمایت سازندگان اصلی، یعنی استعمار سر بر می‌آورد و به جان مسلمانان و به ویژه شیعیان می‌افتند.

1. هر دو جریان نوک تیز حمله‌ی خود را متوجّه امامت، ولایت و مهدویّت کرده‌اند؛
2. هر دو جریان در صفوف مسلمانان رخنه و شکاف می‌افکنند؛
3. هر دو جریان از سلاح شبهه‌افکن در باورها و اعتقادات مردم استفاده می‌کنند؛
4. هر دو جریان ضمن بهره برداری از حمایت مالی و سیاسی غرب به عنوان اهرم استعمار عمل می‌کنند؛
5. هر دو جریان از استراتژی رخنه و نفوذ در ارکان فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پیروی می‌کنند و از این طریق طرح‌های خود را القاء می‌کنند؛
6. هر دو جریان سعی در منفعل ساختن نظام‌های مستقل در برابر خواسته‌های خود دارند و برای این کار ابزار مختلفی را در کار وارد می‌کنند؛
7. هر دو گروه، مردم را غافل، بی‌موضع، بی‌حسّاسیت و مرعوب می‌خواهند؛
8. هر دو گروه اشخاص حقیقی وحقوقی فعّال، ضدّ صهیونیسم، طالب وحدت و منتقد را تنها، کوچک، ضربه‌پذیر و ساکت می‌خواهند و به هر صورت از گروه‌های خنثی، سرگرمی‌ساز، خاکشیر مزاج و دین به دنیا فروش حمایت می‌کنند.

و به هر وسیله‌ای اشخاص مثبت و مؤثّر را در چشم‌ها خفیف می‌سازند.
آنها به مأموریّت خود واقفند و خوب می‌دانند چگونه ساده لوحان بی‌خبر و افراد خنثی و بی‌وضع را به سوی خود بخوانند.
چنانچه قبلاً اشاره شد، فرقه‌ها نقش براندازی را ایفا می‌کنند؛ در حالی که ما برای ردیابی جریان‌های برانداز انقلاب و دین، در جای دیگر جست و جو می‌کردیم. فرقه‌ها، آرام و بی‌صدا شالوده‌های خود را می‌زدند، آجرها را می‌چیدند و حالا در حال زدن سقف بنای خود هستند.
از آنجا که فرقه‌ها ماهیّتاً ضدّ وحدتند، باید استراتژی آنها را هدف قرار داد. در جهان اسلام و بین اهل تسنّن و شیعه، وجوه زیادی برای تقریب و وحدت وجود دارد و قابل شناسایی است؛ یعنی تقویت بنیّه‌ی خود درباره‌ی معارف وحدت آفرین مهدویّت در نظر و عمل.
ما هنوز از میزان شناسایی استعمار از مهدویّت و ترس آنها از این موضوع بی‌خبریم. والسّلام.
منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، زنجیرهای نامرئی، تهران: هلال، چاپ اول